رهای یکسال و یه ماههههه
دختر یکسال ویک ماهه من وارد مرحله جدید از زندگی اش شده، مرحله ای که برای من چنان شگفت انگیز است که باید اعتراف کنم کار و زندگی ام را رها کردم و گاهی فقط نظاره گرم........نظاره گر روند رشدش و کارهایش نظاره گر یک سال گذشته!
احساس می کنم زمان به سرعت در حال گذشتن است روزهایم به سرعت شب می شوند و گاهی احساس می کنم به آن نمی رسم، دلم می خواهد تماما در خانه باشم و از لحظه لجظه هایش حظ لازم را ببرم!
دخترک یکسال و یک ماهه من حرفهایم را خوب می فهمد خوب نگاه می کند و دقیق تکرار می کند، منظورش را می تواند به من بفهماند با بازی ، با گریه، با آوا ، و گاهی با چند کلمه که به تازگی زیاد تکرار می کند.
بسیاری از حرف ها را تکرار می کند ولی البته هر وقت دلش خواست مثل ماما،بابا، به به، آب بُ، د د، چند وقتی است یا د گرفته عطسه کند وبعد کلی بخندد، یاد گرفته با صدا بخندد ، گریه هایی می کند که ما می گوییم گریه لوسی، ناز می کند تا کارش را انجام دهیم، وقتی شیر می خواهد با نشان دادن دست به من می فهماند که بنشین تا شیر بخورم..........! هنوز باورم نمی شه که این دختر منه!
دختر یک سال و یک ماه 4 دندانه من کلی عشق بازی یاد گرفته می بوسد کاملا آگاهانه البته کلی با او سر بوسیدنش بازی می کنیم و او هم کلی ذوق می کند..........!!! جدیدا تمایلی ندارد که روی زمین بنشیند عملا جایی را پیدا می کند که روی زمین نباشد، پای من ، پای بابا، مبل... میز... متکا، پتو، قابلمه، سبد، هر چیزی به غیر از زمین، این روزها گاهی چند دقیقه که البته به نظرم طولانی است شاید نزدیک ده دقیقه خودش با خودش بازی می کند می ریزد، می گذارد داخل کمد، راه می رود، لباس روی سر خودش می اندازد در کل زیاد با خودش حال می کند و سرش را گرم می کند.!
اینم چند تا عکس آتلیه که همون روز یعنی سیزده ماهگی ازت گرفتیم